9 اردیبهشت 1403

قرارگاه جنبش انقلابیون (قجا)

قرارگاه امنیتی و سایبری جنبش انقلابیون جمهوری اسلامی ایران

شهادت یا وفات حضرت زهرا (س)؟

اخیرا و درست در ایام شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) برخی از شخصیت های غیر شیعه اقدام به طرح شبهه ای هرچند سست و کم ارزش در مورد شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها) کرده و مرگ ایشان را مرگی طبیعی و در اثر…

اگر یک یا دو تقویم نوشته‌اند وفات، آن هم با وجود اینهمه دلیل از اهل سنت و شیعه بر شهادت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)، استناد به چنین دلیل‌هایی کم ارزش است.

معنای کلمه وفات در روایات

اولین نکته در پاسخ به این پرسش به کاربرد مختلف یک لغت در فرهنگ های مختلف و زمان های مختلف برمی گردد. اگر چه امروزه در فرهنگ ما واژه «شهادت» در مقابل واژه «وفات» است اما همیشه و همه زمان ها این گونه نبوده بلکه واژه وفات اعم از شهادت است. وفات برای از دنیا رفت به کار برده شده که این وفات به دو قسمت تقسیم می شد؛ شهادت در راه خدا و مرگ طبیعی. بنابراین هنگامی که واژه وفات به کار برده می شود هنوز به نوع از دنیا رفتن نپرداخته بلکه فقط گویای رفتن از دنیا به عالم برزخ است.

کاربرد قرآنی این واژه نیز همین معنی را می رساند. خداوند در قرآن می فرماید:« الله یتوفی الانفس حین موتها»(زمر 42)؛خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏کند!؛ دقت در این آیه به خوبی می رساند که هیچ گونه تعارض و تضادی میان معنای «وفات» و «شهادت» برقرار نیست. زیرا معنای لغوی «وفات» هرنوع مرگی را پوشش می دهد و در نتیجه برای اشاره به مرگ یک شهید می توان از کلمه وفات بهره برد. به عبارت دیگر یکی از انواع مرگ ها و بهترین نوع آن ، شهادت است.

در بسیاری از موارد حتی در کتاب‌های معتبر، نسبت به شهادت امام حسین، امیرمؤمنان، جعفر طیار (علیهم‌السّلام) و همچنین در باره خلیفه دوم و سوم نیز کلمه وفات به کار رفته است.

۲.۱ – وفات امام حسین

طبرسی در الاحتجاج می‌نویسد: محمد بن الحنفیة بعد وفاة اخیه الحسین (صلوات‌الله‌علیه)
و ابن شهرآشوب می‌نویسد: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «اما ان امتی ستقتله فمن زاره بعد وفاته کتب الله له حجة من حججی؛ 

آگاه باشید که امتم حسین را می‌کشند، پس هر کس پس از وفاتش او را زیارت کند، خداوند ثواب یک حج از حج‌های مرا برای وی می‌نویسد.»

۲.۲ – وفات امیرالمؤمنین

همچنین درباره شهادت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نیز تعبیر به وفات وجود دارد: «وکان مع اخیه الحسن بعد وفاة ابیه (علیهم‌السّلام) عشر سنین وبقی بعد وفاة اخیه الحسن (علیه‌السّلام) الی وقت مقتله عشر سنین؛ 

 امام حسین (علیه‌السّلام)، پس از شهادت پدر بزرگوارش، ده سال با برادرش امام حسن (علیه‌السّلام) و ده سال پس از ایشان زندگی کرد.»
در روایات اهل سنت نیز در باره امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) از کلمه «وفات» استفاده شده است: عن عمرو بن حبشی قال خطبنا الحسن بن علی بعد وفاة علی فقال لقد فارقکم رجل بالامس لم یسبقه الاولون بعلم…. 

و خرج عبیدالله بن العباس بن عبدالمطلب الی الناس بعد وفاة علی و دفنه فقال: ان امیرالمؤمنین رحمه الله تعالی قد توفی براً تقیاً، عدلا مرضیاً… 

۲.۳ – وفات حمزه سیدالشهداء

حضرت حمزه عموی رسول خدا، در میان شیعه و سنی به «سیدالشهداء» مشهور است، در عین حال در باره او از کلمه «وفات» استفاده شده است:
منها بعد وفاة حمزة بن عبد المطلب ورسول الله… 

۲.۴ – وفات جعفر بن ابی‌طالب

شهادت جعفر بن ابوطالب (علیه‌السلام) از دیدگاه شیعه و سنی قطعی است؛ اما در عین حال در باره وی نیز کلمه «وفات» به کار برده شده است:
عن عَائِشَةَ قالت لَمَّا اَتَتْ وَفَاةُ جَعْفَرٍ عَرَفْنَا فی وَجْهِ رسول اللهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) الْحُزْنَ … 

۲.۵ – وفات عمر بن الخطاب

اهل سنت اتفاق دارند که خلیفه دوم توسط ابولؤلؤ کشته شده است؛ اما می‌بینیم که خود آن‌ها در کتاب‌هایشان همواره از کلمه «وفات» درباره عمر استفاده کرده‌اند. آیا این دلیل می‌شود که بگوییم کشته شدن عمر به دست ابولؤلؤ دروغ است و عمر اصلاً کشته نشده است؟ اگر کسی کتاب‌های اهل سنت را بگردد، شاید بیش از هزاران مورد پیدا کند که ما به اختصار به چند مورد اشاره می‌کنیم:
بلاذری در انساب الاشراف می‌نویسد: و خطب فاطمة بنت عمر الخطاب رضی الله تعالی عنه، بعد وفاة عمر، واصدقها مائة الف…. 

ویقال کان فتح الری قبل وفاة عمر بسنتین. 

و لا حجة له فی بقاء الصحابة بلا خلیفة فی مدة التشاور یوم السقیفة وایام الشوری بعد وفاة عمر رضی الله عنه لانهم لم یکونوا تارکین لنصب الخلیفة. 

و روی حماد بن النضر عن محمد بن المنکدر عن عطاء عنها نحوه و قال حدثتنی بعد وفاة عمر. 

والصحیح انه ولد لسنتین مضتا من خلافة عمر فیکون له وقت وفاة عمر ثمان سنین 

لانه ولد یوم موت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وفطم یوم وفاة ابی بکر وبلغ یوم وفاة عمر بن الخطاب وتزوج یوم مقتل عثمان بن عفان وولد له یوم مقتل علی بن ابی طالب 

صفدی در این جا برای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ابوبکر و عمر از کلمه «وفات» استفاده کرده است؛ ولی برای امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) و عثمان از کلمه «مقتل». به احتمال زیاد ایشان اعتقادی به کشته شدن عمر نداشته است.
ثم دخلت سنة ثلاث وعشرین و فیها وفاة عمر بن الخطاب. 

حتی هیثمی در کتابش بابی را با عنوان «باب وفاة عمر رضی الله عنه» قرار داده است. 

۲.۶ – وفات عثمان

عثمان بن عفان، در زمان خلافتش توسط صحابه رسول خدا کشته شد، اهل سنت او را شهید می‌دانند؛ اما در عین حال در باره او از کلمه «وفات» استفاده کرده‌اند: ذکر وفاة عثمان بن عفان رضی الله عنه (۴۷ ق هـ ۳۵هـ).
…أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هِبَةَ اللَّهِ الطَّبَرِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ بْنُ بِشْرَانَ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَلِيٍّ بْنُ صَفْوَانَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ الْقُرَشِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي الْحَارِثُ بْنُ مُحَمَّدٍ التَّمِيمِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِيُّ عَنْ سَعِيدِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ بَانَكَ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ قَالَ مُتَمَثِّلا يَوْمَ دُخِلَ عَلَيْهِ فَقُتِلَ … أَرَى الْمَوْتَ لَا يُبْقِي عَزِيزًا … وَلَمْ يَدَعْ لِعَادٍ مَلاذًا فِي الْبِلادِ …

سخاوی از بزرگان اهل سنت در مطلبی در باره امیرمؤمنان (علیه‌السّلام)، عمر بن خطاب و عثمان از کلمه وفات استفاده می‌کند:
… وبالکاف والجیم ایضا: الی ان وفاة عمر بن الخطاب کانت فی سنة ثلاث وعشرین، وذلک فی آخر یوم فی ذی الحجة شهیدا.
وبالهاء واللام: الی ان وفاة عثمان بن عفان کانت فی سنة خمس وثلاثین وذلک فی ذی الحجة ایضا شهیدا.
وباللام والتحتانیة: الی ان وفاة علی بن ابی طالب کانت فی سنة اربعین، وذلک فی رمضان شهیدا.
وفات عمر در سال ۲۳ هـ بود که در آخر ذی‌الحجه، شهید شد.
وفات عثمان در سال ۳۵هـ بود که در ذی‌الحجة همان سال شهید شد.
وفات علی بن ابی‌طالب در سال ۴۰هـ بود که در رمضان همان سال به شهادت رسید. 

موضوع حمله به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) یکی از واقعیت خدشه ناپذیر تاریخی است و با آنکه دستگاه قدرت مند تاریخ نویسی قرون اولیه اسلامی تمام تلاش خود صرف واقعیت زدایی کرده و به انکار این داستان پرداخته اند با این وجود نتوانسته اند به طور کلی آثار آن را محو کنند؛ لذا همچنان بر تارک تاریک تاریخ خودنمایی می کند. بنابراین امروزه رهروان تاریخ زدایان پناه به عوام فریبی برده اند و شبهاتی را پر و بال می دهند که با اندک اطلاعات تاریخی قابل پاسخگویی است؛ اما از آنجا که این گروه مخاطب خود را عوام مردم می پندارند به این گونه سخنان بی اساس پناه آورده اند تا شاید بتوانند ذره ای از ننگ را از چهره بانیان این حادثه پاک کنند یکی از پرسش های پرتکرار این است که چرا برخی علماء و متقدمین از رحلت حضرت زهرا(سلام الله علیها) تعبیر به وفات می کردند و جدیداً واژه شهادت به کار می رود؟ و این بدان معناست که حضرت زهرا(سلام الله علیها) شهید نشده اند، در پاسخ به این شبهه مطالبی را بیان خواهیم کرد. یا تا چند سال پیش از جریان شهادت حضرت زهرا (سلام الله علهیا) در ایران خبری نبود و حتی تا قبل از سال 1372 شمسی در تقویم‌های منتشر شده در ایران واژه وفات برای این بانوی بزرگ به کار می رفت؟ به نوعی شبهه کنندگان در صدد هستند با داستان شهادت را ساختگی و جعلی پس از تاریخ فوق معرفی کنند اما آیا می توانند؟
 
پرواضح است این پرسش آن قدر ضعیف است که ارزش پاسخ گویی ندارد؛ با این حال و با توجه به شبهاتی که در روزهای اخیر توسط برخی از شخصیتهای غیر شیعه مطرح شده است و در راستای  تنویر افکار عمومی نمی توان آن را بی پاسخ گذاشت تا برخی تصور نکنند پاسخی بر این پرسش وجود ندارد.

اما بحث تقویم:

با مراجعه ای که به برخی از تقویم های ده شصت شد،‌ قبل از سال 1372  نیز در تاریخ شهادت صدیقة طاهره(سلام الله علیها) همان شهادت ثبت شده است، اما روزی را به مناسبت شهادت تعطیل نمی‌کردند. با توصیه صریح مقام معظم رهبری و  برخی از بزرگان حوزه علمیه مبنی بر بزرگداشت این روز جهت تعظیم شعائر و اقامة عزای عمومی مجلس محترم شورای اسلامی تصمیم به تعطیلی عمومی گرفت تا هم مردم به اقامه عزا بپردازند و هم از مظلوم ماندن یاد صدیقه کبرى(سلام الله علیها) بکاهند.

اما برفرض که در تقویم های پیش از سال 1372 واژه وفات به کار رفته باشد آیا تقویم منبع تاریخی محسوب می شود؟ ممکن است نویسندگان تقویم به جهاتی و بر حسب مصالحی عنوان وفات را استفاده کرده باشند؛ این چه ربطی به وجود شهادت یا عدم آن دارد. برای شناخت تاریخ و وقایع آن باید به سراغ منابع تاریخ و برخی موارد حدیثی رفت نه تقویم. در منابع حدیثی و تاریخی فراوان شیعی از قرون اولیه  تا منابع معاصر بحث شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) ثبت شده و حتی کتاب های مجزای در این باره نگارش یافته است. در کامل الزیارت تالیف قرن چهارم روایتی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده و بحث شهادت لطمات جسمانی حضرت زهرا(سلام الله علیها) مطرح شده است.(12) مرحوم شیخ طوسی از علمای سده پنجم در مورد شهادت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) قائل به اجماع در بین شیعه شده و بنا بر فرمایش ایشان،‌ هیچ اختلافی بین علمای شیعی نیست که شهادت آن بانوی بزرگ اسلام بر اثر حوادثی که در هنگام هجوم اتفاق افتاد.(13) این شیوه علمای بزرگ شیعی در قرون مختلف تا معاصر بوده و هست. مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب بیت الاحزان علت عروج روح تنها یادگار گرامی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را هجوم به خانه ایشان،‌ سقط محسن و فشار در و دیوار بیان نموده است.(14)
 
همان علمایی که وفات حضرت را ذکر کرده اند در هنگام نحوه وفات حتی به جزئیات ماجرای هجوم و  مسائل مرتبط به آن اشاره نموده اند. پر واضح است نزد آنان بین این دو عبارت تضاد وجود ندارد و نقل وفات به معانی انکار شهادت نیست و الا چنین تناقضی در نوشتارشان دیده نمی شد.

شهادت حضرت (سلام الله علیها) قابل کتمان نیست، با آنکه تاریخ نویسان تلاش بیش از حد در پاک کردن آثار این جنایت داشتند اما نتوانستد به کلی آن را محو کنند؛ اما امروزه با بوجود آمدن امکانات رسانه ای پیشرفته طرفداران قاتلان حضرت زهرا(سلام الله علیها) با شبهه افکنی و عوام فریبی قصد دارند تا کار ناتمام سلف خود را کامل کنند و لذا از باب قاعده «الغریق یتشبث به کل حشیش» به هر شبهه ای ولو سطحی دست می زنند و با پروبال دادن به آن شبهه سعی دارد اگر شده در گروه اندکی تأثیر بگذارند. یکی از این شبهه ها این است که تا 1370 شمسی در تقویم های ایران برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) واژه وفات به کار می رفت و بعد از آن واژه شهادت به کار رفته است؛ در صورتیکه طبق آنچه گذشت:
 
اولا: تقویم سند علمی نیست و ملاک نیست.
ثانیا: وفات اعم از مرگ طبیعی و کشته شدن در راه خداست بنابراین حتی در منابع شیعی و غیر شیعی برای حضرت امام علی(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) که کسی در شهادتشان تردیدی به خود راه نمی دهد گاهی واژه وفات به کار رفته است.

منابع

  1. لسان العرب ج3ص960
  2. بلاذری، فتوح البلدان، ص302؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ح7، ص 130‏
  3. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج5، ص301؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج2، ص352
  4.  بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص28
  5. تاریخ السلام، ذهبی، ج27، ص288؛ ابن سعد، طبقات کبری، الخامسه1، ص317؛ ثقفی کوفی الغارات، ج2، ص390و 640؛ مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص426، ج3، ص17
  6. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج1، ص177
  7. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب(علیهم السلام)، ج4، ص175 ؛  مجموعه نفیسه، فی تاریخ الائمه علیهم السلام، ص13
  8. طبرسی، احتجاج علی اهل اللجاج، ج2، ص373
  9. قمی شیخ عباس،‌ ج2، ‌ص92
  10. .همان، ص226
  11. .همان،‌ ص 289
  12. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص333
  13. شیخ طوسی،‌ تلخیص الشافی،‌ ج3،‌ ص156
  14. شیخ عباس قمی، بیت الاحزان،‌ 160

https://313-313.ir/